نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

من میآیم

من می آیـــــــــــم..

آرامــــــــــ...بی صـــــــــــدا...

قدم بر میدارم درون کوچه های دلتنگی اتــــــــــ ...

--------------
پ.ن.
باید خیابون طولانی ای باشه

تا بتونی

همه دلتنگیاتو قدم بزنی ...





مرا ببخش

مرا ببخش عزیزکم...

زمن مپرس چرا ، چگونه ؟

تا کی این چنین بی قرار و نا آرام ؟

دلی که بینوای تو شد

بینوای ساز تو ، تا ابد چنین است ...

مرا ببخش ...

به خاطر این همه پریشانی

برای این همه ناله و گلایه و زاری ...

گناه بی قراریم به گردن غم توست !

تو چشم بپوش، مثل همیشه، از این گناه تکراری!!!



صدایم کن

صدایم کن ...

فقط جانکم ...

آن میم مالکیت آخرش را بگذار ...

میخواهم باور کنم ...

مال تـــــــــــوام ...

----------------
لذتی بالاتر از شنیدن اسمم با آهنگ صدای تو نیست عزیزترینم ...

عمری به یاد تو

دلـــــــتَنـــــگت که می شوم...

چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم

بـــــــلکه یادت را فـــــراموش کنم...

تــــــو بگو دلــــــکم

مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمری را فراموش کرد ...

-----------

شاید ندانی ولی من عمری با یادت زندگی کرده ام ...

چرخه ی روزگار

چرخه روزگار رو میبینی؟!
یه روز یه آدم میاد تو زندگیت

میشه همه چیزت

عاشقش میشی

واسش جون میدی...

ولی اون قدرتو نمیدونه

ترکت میکنه

دلسرد میشی

روز دیگه

یه آدم دیگه میاد تو زندگیت

همه چیزش میشی

عاشقت میشه

... واست جون میده

ولی...

تو دلسردی، قدرشو نمیدونی

لعنت به این چرخه روزگار ...

--------
اینجوریه که ما آدما همیشه تنها میمونیم ...


لیاقت

عشق لیاقت میخواهد و عاشق شدن جرات !!
همیشه در پی کسی باش...
که با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت..
حاضر باشد به تو عشق بورزد و تو را به همه دنیا نشان بدهد..
و بگوید که: این تمام دنــــــــــــیای من است ♥

به زن وجودم افتخار می کنم

دلم می خواهد زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده

من متولد می شوم، رشد می کنم

 تصمیم می گیرم و بالا می روم.

  من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم.

 من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !

من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!

من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم

قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم گاهی غلیظ

می رقصم- گاه آرام ، گاه تند

می خندم بلند بلند بی اعتنابه اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر...

 برای خودم آواز می خوانم حتی اگرصدایم بد باشد و فالش بخوانم

 آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم

مسافرت میروم حتی تنهای تنها ...

حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر

 اشک می ریزم! من عشق می ورزم......من می اندیشم...

من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو

 فریاد می کشم و اگر عصبانی شوم دعوا می کنم...

  حتی اگر تمام این ها با آنچه تو از مفهوم یک زن خوب

در ذهن داری مغایر باشد

زن من یک موجود مقدس است؛

نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستو قایم می کنی

تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد.

نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد، حتی اگر گران بخرند.

 اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛

به هرکه بخواهد، هر جا   
زن من یک موجود آزاد است.

 اما به هرزه نمی رود.

 نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛

به احترام ارزش و شأن خودش.

 با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود،

 حتی به جهنم!

زن من یک موجود مستقل است.

نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود،

 نه صندلی که رویش خستگی در کند

 و نه نردبان که از آن بالا برود.

زن من به دنبال یک همسفر است،

 یک همراه، شانه به شانه.

 گاه من تکیه گاه باشم گاه او.

 گاه من نردبان باشم ،

 گاه او.

 مهر بورزد و مهر دریافت کند.

زن من کارگر بی مزد خانه نیست

 که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد

و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛

 که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد.

 روزها بشوید و بساید

 و عصرها جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را وصله کند

زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!!!

در خانه ی زن من کسی گرسنه نیست ،

بچه ها بوی جیش نمی دهند،

 لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ 

 اگر عشق باشد، اگر زندگی باشد!

 زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛

 ظرافتش، محبتش، هنرش، فداکاریش، شهوتش و احساسش را آنگونه

که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.

زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند

در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند.

 نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او را از حرکت باز دارند.
گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند
 اما از حرکت باز نمیایستد.
دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛

من یک زنم ...

 نه جنس دوم...

 نه یک کارگر بی مزد تمام وقت،

نه یک دستگاه جوجه کشی
 
من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ،

 بی آنکه دیگری را بیازارم...

 ورای تمام تصورات کور،

هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس! 

باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم،

 بی تفاوت و بی احساس باشم،

 بی ادب و شنیع باشم،

 بی مبالات و کثیف باشم.

 اگر نبوده ام و نیستم ،

نخواسته ام و نمی خواهم.
  

آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد،

 احترام می خواهد و احترام می کند.
 
من به زن وجودم افتخار می کنم،

 هر روز و هر لحظه ...

 من به تمام زنان آزاده وسربلند دنیا افتخار می کنم

 و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند

 و تحسین می کنند

آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد، 

احترام می خواهد و احترام می کند.

سیزده بدر مبارک

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی
قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان

سکه اش برکت عمرتان،سبزیش طراوت و شادابی دلتان

ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد

سیزده بدر مبارک... .


تاوان سنگین


در سرزمین من

هیچ کوچه ای

به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی …

 

بن بست ها اما

فقط زنها را می شناسد انگار...

 

در سرزمین من


سهم زن ها از رودخانه ها

تنها پل هایی است

که پشت سر آدمها خراب شده اند...

 

اینجا

نام هیچ بیمارستانی

مریم نیست


تخت های زایشگاه ها اما

 

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک ، مسیح را

آبستن نیستند ...

 

من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!!

 

نمی دانم چرا شعار از

لیاقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... می دهی؟


روی حرفم، دردم با شماست

اگر زنی را نمی خواهید دیگر

یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید

به او مردانه بگو داستان از چه قرار است

آستانه ی درد او بلند است .

...یا می ماند

یا می رود!

هر دو درد دارد!

اینجا زمین است

حوا بودن تاوان سنگینی دارد....

تقدیم به مادرم و تمام مادران سرزمینم



آسمان را گفتم 

 می توانی آیا  بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه  روح مادر گردی  صاحب رفعت دیگر گردی  گفت نی نی هرگز  

من برای این کار  

کهکشان کم دارم 

 نوریان کم دارم  

           مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم                   

 
خاک را پرسیدم  

می توانی آیا 

 دل مادر گردی 

 آسمانی شوی و خرمن اختر گردی 

 گفت نی نی هرگز  

من برای این کاربوستان کم دارم  

                در دلم گنج نهان کم دارم                     

        
این جهان را گفتم  

هستی کون و مکان را گفتم  

می توانی آیالفظ مادر گردی  

همه ی رفعت را  

همه ی عزت را  

همه ی شوکت را  

بهر یک ثانیه بستر گردی  

گفت نی نی هرگز 

 من برای این کار 

آسمان کم دارم  

اختران کم دارم 

 رفعت وشوکت و شان کم دارم  

عزت ونام ونشان کم دارم