نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

جشن سپندارمزدگان و روز دل دادگی ایرانیان مبارک... .

در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد،


که از بیست قرن پیش از میلاد، نزدیک دو هزار سال پیش از تولد ولنتاین،


میان آریاییان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمزدگان یا اسفندارمزدگان) بوده است.


این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه گاه نامه خورشیدی،


و در تقویم جدید ایرانی (شمسی) که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب می شود،


شش روز به جلو آمده و برابر می شود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین مسیحیان.


جشن سپندارمزدگان و روز دل دادگی ایرانیان مبارک... .









سکوت


    آدم هـــــــا ....
 
 فـرامـوش نـــمی‌کــــنند !
 
     فــــــــقط دیـــگر ســـــــــــــــــــــاکت می‌شـوند ؛

هـمین ...


انسان معمولی


تلــــخ میگذرد…
 
 ایـــــن روزها
 
که قرار استـــ
 
از او …
 
برای دلـــــــــــم
 
یک انســـــان معمـولی بســـــــــازم!!

چشمانت


دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست


آنجا که باید دل یه دریا زد


همین جاست !

میخواهم بمیرم... .

میخواهم بمیرم

میخواهم یک میلیارد بار بمیرم

و در جهانی برخیزم،

که همسایگان یکدیگر را بشناسند.

و مردم،

همه رنگها را دوست بدارند.

میخواهم در جهانی بر خیزم

که عشق به قیمت لبخند باشد.

مردان نمیرند،

زنان نگریند،

و همه کودکان،پدران خود را بشناسند.

عدالت باغی باشد،

که مردم در آن سیبهای یکسان بخورند،

و یکسان بمیرند.

میخواهم در جهانی بر خیزم،

که هیچ انسانی، بیش از یک بار نمیرد!


محوشد... .


میانِ آدمـــک هایِ هـــــزار رنـــــگ...

دلباخته یک رنـــگی او شدم

افــسوس...

گذر زمان بیرنـــگش کرد

کم رنگ...

وکم رنگ تر.....

وآخـــ ـــــر

مــَــــــحـــــــــو

برای تو می نویسم

می نویسم از تو و برای تو ،

بدون هراس از خوانده شدن ،


بگذار همه بدانند ...


می نویسم برای تو ،


برای تویی که بودنت را


نه چشمانم می بیند ،


و نه گوش هایم می شنود ،


و نه دستانم لمس می کند.


تنها با شعفی صادقانه


با دلم احساست می کنم ... .

معجزه


تو خیال کن معجزه هم باشد

خیال کن من با عصای عشق


قلب تو را به دو نیمه مساوی تقسیم کنم


برای هر نوح ،


پسری هست


و برای هر عیسا ،


یهودایی


همیشه کسی هست


که به رستگاری عشق شک دارد... .

قاعده

هر چیزی قاعده ای دارد

"جز عشق"


و عشق انگار تا ابد


بی قاعده است... .

گاه باید رفت

همیشه عشق ماندن نیست

گاه باید رفت


آری باید رفت بی تو


باید رفت با عشق


و چه پارادوکس غریبی است


بی تو رفتن


با عشق رفتن


با تو ماندن