نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

بازی


احســاس میکنـــم بــازی را باختــم

ولــی هیچکــس حواســش نیســت

کــه مــن یــار بــودم

نــه حــریف!

هوای تو

گاهے دلم بے هوا ، هوایت را مے کند . . .

هواے تو ، تویے کہ هیچ وقت هوایم را نداشتے !

اعتراف


دلم آغوش آن نامحرمی را می خواهد

که...

محرم بودنش را خودم میدانم و دلم...!

خورشید

یخ کرده ام از تنهایی...

خورشیدم انگار سرگرم سرزمین دیگریست !

... .


به پشت سر نگاه میکنم شاید هنوز کسی مرا دوست داشته

باشد؟؟؟

اما افسوس...

همه کاسه آب به دست,منتظر رفتن من هستند!!

چند سال دیگر


ســـوم 

هفتــــم 

چهلـــم 

ســـــالگرد . . .

چنـــد ســــال دیگــــر

بایــــد عــــزادار نبـــودن هایــت باشـــم...؟؟؟

مرگ

چقدرخنده دار است...!

شناسنامه ام رامی گویم...

امروز نگاهش میکردم، صفحه وفاتش سفیداست...

با این که روزهاست برای خیلی ها مرده ام...!

دل نده

دل نده به انسان ها ، دل نده

تو که از خدایشان عاشق تر نیستی

انها خدای خود را به نیمه نانی و تو را به نیمه شبی میفروشند...


خدایا

تاب تاب عباسی

یادش بخیراون بازی

هربارقسم می دادم

خدامنو نندازی....

اما الان...

تاب تاب عباسی

خدا خستم از بازی

دنیا چقد تابم داد

کاشکی منو بندازی...!!!