تقدیم به تو که قابل تقدیری.........................(آذر پاییزی)



تقـــــــــــدیـــــــــــم به همه ی

خوانندگان عزیز
" آذر پاییزی"



با تشکر از خانم نسیم بهار


" تقدیم به او که فقط چند روزی یادش درقلبم افتابی بود "

 صدایت می کنم

تـــــــــــو ای تک ستاره ی آسمان بی ستاره ی من

 صدایت می کنم

ازپشت کوچه پس کوچه های سرد انتظار

می ترسم ازعبور سبز تو دراین وادی جنون

صیادان عشق درکمین نشسته اند... .


می ترسم ازعبور تو 

درهیاهوی غریب این شهر غریب

نگرانم ازحضورسبز تو ...

" آذر پاییــــزی "




تصویر........آذر

 

دیوان غزل های من  ...........آذر

 

من شعر می گویم

 


تو شعرهای مرا می سازی

 


من غزل می خوانم


تو دیوان غزل های مرامی سازی

...آذر...

خورشیدباش..........آذر

 

 

ای از سلاله ی رنگین کمان نور

ای غزل واره ی افتاب 

تو ازتبار کدام شقایقی 

دراین روزهای خاکستر غم

دمی کنارخلوت دل

تابان شو

میان پریشانی من و 

ذهن شلوغ من

اینجا بیگانگی وسعتی دارد به خلوت نور

دریا همیشه ارام نیست

وساحل همیشه بی ماجرا

حکایت ما

حکایت نور است وپنجره

خورشیدباش

برای تاریک دلم

 

...آذر...

 

93/3/17

خلوت دل ...........آذر

 

در گریزِمن و شب های سرد

تعللی نیست

می گریزم همچنان که سال ها گریخته ام

از صبوری شب می هراسم

وازخورشید ی که بی آهنگ عزم سفر کرد

نمی دانم که بود؛

یکی می گفت که شب همسفرخستگی هاست

من که پُرم از خستگی های نافرسوده

وشاهِدم شانه های سنگینی است

که باکوله بارغبارگرفته ی زخم های بی بستر

بر جهالتِ خورشید

استغفارمی کند

خوب می دانم لحظه هایم دراعتصابِ خورشید

پر ماجراست

خوب می دانم باید سکوت را باورانه نوشید

و خلوتِ دل رابه اعتکاف نشست

دیگر تبسّمی نیست

وقتی دستان سخاوت گرِ آفتاب هنوز، به ساحتِ دریا نظاره نمی کند

تاطلوع فردا چقدر انتهاست

...آذر...

93/3/10

بخوان بنام آن ستاره که خورشید شد .......آذر

عیــــــــــــــــد مبعث بر تمام مسلمانان جهان مبارک



بخوان بنام آن ستاره که خورشید شد
بخوان بنام آن آفتاب که عالمتاب شد

بخوان بنام آن کوه که سرافراز شد
بخوان بنام آن که مخزن الاسرار شد

بخوان بنام آن پوشش که شولای شد
بخوان بنام آن جامه که محیای شد

بخوان بنام آن قلم که دستار شد
بخوان بنام آن نور که گفتار شد

بخوان بنام آن مجد آفرینِ کردگار
بخوان بنام آن شُکوهِ لاله زار

بخوان بنام آن بازی سرنوشت
بخوان بنام آن ایزد که سراسرنوشت

بخوان بنام آن سرزمین عشق و مهر
بخوان بنام آن شوکت پر سپهر

بخوان بنام آن وادی ِعشق وشور
بخوان بنام آن کوه بلندِ پُرغرور

بخوان بنام آن مأمنِ در سکوت
بخوان بنام آن وحیِ حق،درثُبوت

بخوان بنام آن فروخفته غرقِ عشق
بخوان بنام آن عاشقِ شهرعشق

بخوان بنام آن وادی عشق وجان
بخوان بنام آن مستیِ وحی به جان

بخوان بنام آن کندنِ تن به وحی
بخوان بنام آن ساقی و شورو، حَیّ

بخوان بنام آن دولتِ وصفِ جان
بخوان بنام آن محمد رسول زمان
محمد خطیب و رسول و سفیرو امین و کرام ...ختم کلام



...آذر...

شهریور 91

 

تونگفتی ...........آذر

 

 

 

تو نگفتی که دلم مرغ شباویز غم است


گر نیایی زغمت خانه چو محراب غم است

 

...آذر...

 

درگیر نگاهی ...........آذر

 


درسکوت تلخی


تلخ تراز تمام کوله بارهای گذشته


باید تا انتهای شب پروازکرد


شاید فاصله دریک نیمه شب مهتابی


تلخی اش را به شیرینی نگاه ماه بخشد

 

...آذر...


افسوس فریادت بیصداست..............آذر



 هرروز در واژگانم می خرامی

ارام و نجواکنان


درگوشه ای از خلوت دلم


نامم را فریاد میزنی


افسوس فریادت بیصداست....


دردورترین فاصله


قدم میزنی


صدای گامهای دلت رامی شنوم


واژگانم بیقرار رسیدن


دور می شوی


ضربان قلبم همصدای گامهای تو


اوج بلند رفتنت


شیون غریب من


آه ...که ، فرازو نشیب دردناکی


حول دلم می گردد


دیگر صدایی نیست


تازمزمه دوستت داشتن را تازه کند


امشب کنعان


مهمانسرای غبار تنهاییست


....آذر...

93/2/8


طلوع من تویی ...........آذر

مهـــــربانـــــــــم !

طلوع من تویی

طولانی و بی انتها 

برای بودن و ماندن

هیچ راهی تکرارنیست


...آذر...