من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینم
که دیواری،ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم
که در هر رفتنی،
دوباره برگردیم...
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم؟
یعنی تو باور می کنی؟
شمرده ای؟
کی شمرده است؟
جز سیاستمدارها
دیده ای کسی آدم بشمرد؟
باور نکن
نارنجی!
باور نکن
سبز آبی کبود من!
باور کن
همه ی دنیا فقط تویی
و برخی دوستان
بقیه هم تکراری اند !
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو، آرامشی بهشتی
و دستهای تو، اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت میترسم
امروز دلم برای کسی تنگ شده است
کسی که سال ها پیش با تمام سادگی و صداقت
وارد زندگی من شد و امروز نیست
کسی که بینهایت می شناختمش
کسی که دوستش داشتم
کسی که فقط می توانم بگویم :
خدایش بیامرزد... .
بعضی حرف ها مقدّرند
که هر گز زده نشوند
مثل اینکه تو
به من احساس خاصّی می دهی
تا برای دنیا معنی شوم
و من هر شب گریه می کنم
که چه بر سرم آمده است
وقتی