ای دوره کودکی، کجایی؟
رفتی و نرفته یادت از دل
تا محو شوم نمیشود محو
آن خاطرههای شادت از دل
با آنکه تو رفتهای، غمم نیست،
فرزند من از تو یادگار است
پاییز پدر رسید، باشد،
لبخند پسر پر از بهار است
از شادی آن شکوفه نور
پر نور شود ستاره من
من سایه زندگانی او،
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم میخندم
آنقدر میخندم که غم از روی رود…!
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بیپایان…!!
دنـیـا انـقـدر هـم بـد نـیـسـتــــــ …
گـاهـی یـکــ نـفـر…
بـا نـفـس هـایـش..
بـا نـگـاهـش…
بـا کـلـامـش…
بـا وجـودش…
بـا بـودنـش…
بـهـشـتـی مـیـسـازد از ایـن دنـیـا بـرایـتــ…. .
امروز برای داشتنت ، دیدنت
پای خداراوسط می کشم
تمام دعاها را می خوانم
خوبان را واسطه می کنم
تاخوشبختی نگاهم کند