-
دلتنگی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:57
دستــ ـم را بالا مــ ـی برم و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگـــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم ! تا بداند گمشده ے من نه در آغــــ ـوش او . . . که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایــــ ـم برایش خواهــــــ ـم گفت تا ســـ ـرخ شود . . . تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . ....
-
تنهایی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:57
برای خوردن یک سیب چقدر تنها مانده ایم... .
-
یک جفت انسان
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:56
ای نوح ...! ای پیامبر خدا ...! کاش به جای این همه حیوان ... یک جفت انسان با خودت می بردی ... .
-
اگر...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:55
اگر خدا بودم در کتاب مقدس به قلب پر احساس تو سوگند یاد می کردم... . "تقدیم به مامان عزیزم"
-
اندوه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:50
-
یادمون نره که...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:43
اشتباهی شماره خونه یه خانم پیری رو گرفتم، اومدم معذرت خواهی کنم، گفت: علی جان تویی! گفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم،باز گفت: محمد جان تویی! گفتم:نه مادرجان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت، دلم شکست. گفتم آره مادر جون ، خودمم زنگ زدم احوالتون رو بپرسم . اونقدر ذوق کرد که چشمام خیس شد... . "هیچوقت یادمون نره که...
-
فکرش را بکن
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:41
فکرش را بکن... یک روز می آیی... و می بینی... نه من هستم... نه این کلمات... فکرش را بکن... .
-
خوش بحال خدا
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:40
خوش به حــال خــدا، که لحظــه به لحظــه با توسـت و من همیشه درباره ی تو با او حــرف میزنـــم...!
-
نذر من
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:37
دلت به ماندن نیست برو...، عشق که گدایی ندارد. یادت نیست مگر؟ این نذر من بود،که کوه شوم و پای نبودن هایت بمانم... .
-
یه جایی هست
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:35
یــه جایــــــی هـست ، بـعداز کلــــــــی دویـدن یــهو وایمیستـــــــی!!! سرتــو مینــدازی پاییـــــــن و آروم میگــــــــی: دیـگه زورم نمیــــــــــرسه... .
-
غصه نخور خودم جان!!!!!!
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:20
اهی دلم میخواهد خودم را بغل کنم ! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لا لایی بخوانم, وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست میشود! درست میشود! اگر هم نشد به جهنم... تمام میشود... بالاخره تمام میشود...!
-
وجدان
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:18
سلامِ مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟
-
تو را دوست دارم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:17
تو را دوست دارم به خاطر نداشته هایت نه به خاطر داشته هایت زیرا که داشته هایت تو را از من دور می کنند و نداشته هایت تو را به من نزدیک. ولی نمی دانم چرا دوست دارم به همه آنچه نداری دست یابی... .
-
غصه نخور
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:08
غصــــــــه نخور! کـنار آمده ام با نبــــــودنت خیلی که دلم بگیرد گــــــریه می کنم... .
-
من زنم
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:06
من زنمــــــــ وقتی خسته ام وقتی کلافه ام وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم شیشه ها را نمی شکنم غرورم را نمی شکنم دلت را نمی شکنم در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد این بغض لعنتی ست... .
-
بعضی آدمها
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 02:02
بعضی آدم ها پنجره اند نقش پنجره ی یک خانه را برای دیواری که تویی بازی می کنند آن گاه که در انزوای تنهایی ات به سر می بری لبخند را بر سرزمینِ بی لبخندِ لبانت می نشانند و آن گاه که از همه کس و همه چیز نا امید شدی امید را در دستانِ بی امید روز هایت می کارند. بعضی آدم ها پنجره اند بعضی آدم ها امیدند... .
-
شوقی نمانده
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 01:57
تقصیر من نیست، دلم یخ زده، شوقی ندارم، هر چه مانده، عادت است... .
-
خدا
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 01:53
خدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت,که حتی روز روشن نیست کسی اینجا نمیبینه, که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته, زمین دار مکافاته فراموشم شده گاهی ,که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا, بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن, یکم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا...
-
حسرت
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 01:51
آنکه از یاد مرا برده خودش میدانــــــــــــــــــــــــــد تا ابد اوست که مدیون دلم می مانــــــــــــــــــــــــــــد دل ویران و پریشان و جفا دیده ی مـــــــــــــــــــــــن باز در گوشه تنهایی خود می خوانــــــــــــــــــــــــد که چرا او که برایم همه هستی بـــــــــــــــــــــــود این چنین ساده مرا از دل خود می...