-
من زنم و تو مرد
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:25
من زن هستم و تو مـــــــــــــــــــرد .... اما .... نگران نباش به کسی نخواهم گفت ؛ که در پس مشکلات و درد هایی که تو برایم ساختی و تحمل کردم ، در پس نامردی و نامهربانی که دیدم و دم نزدم ! در پس بی معرفتی هایی که دیدم و معرفت به خرج دادم .... من " مــــــــــــــــــــــــــــــــرد " تر بودم!!
-
خنده
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:24
خدایا! حالم خوب است اما....... دلم تنگ آن روزهایی شده که می توانستم از ته دل بخندم... .
-
طبیعت دروغ نمی گوید
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:23
طبیعت را میگذارم شروع مسیر زندگی ام با قلبت طبیعت دروغ نمی گوید عشق می کارد... .
-
شرمنده
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:23
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
-
فرقی نمی کند
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:22
فرقـے نمـے کند !! بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!!
-
حماقت
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:21
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد! حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ! خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود! برمیگردم چـون دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
-
برو
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:21
می ترسم از نبودنت... و از بودنت بیشتر!!! نداشتن تو ویرانم میکند... و داشتنت متوقفم!!! وقتی نیستی کسی را نمی خواهم. و وقتی هستی" تو را" می خواهم. رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام خداحافظی ات به جنونم می کشاند... و سلامت به پریشانیم!؟! بی تو دلتنگم و با تو بی قرار.... بی تو خسته ام و با تو در...
-
گفتند...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:20
گفتند ستاره را نمی توان چید و آنان که باور کردند، برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند اما باور کن که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست یازیدم و هرچند دستانم تهی ماند اما چشمانم لبریز از ستاره شد ستاره های درونت را در شب چشمانت رها ساز و باور کن عشق را هدفی نیست آنچنان که بدست آید در آغوش جای گیرد و یا در آیینه...
-
شاید
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:20
هی فلانی زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست عزیزی که زندگی را جز برای او و جز با او نمی خواهی !
-
باید باشی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:19
هــــوا را هــــــر چــــقــدر نفـــــس بــکــشـــی بـــاز هــــــم بـــرای کــشیـــدنش بـــال بـــال میزنی... مــثـــل تـــــــــــــو... کـــه هـــر چــــقدر کـــه بــاشــی... بــاز بــاید بـــاشی!
-
نپرس
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:18
تو اگر می دانستی که چه طعمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی... .
-
بی تو هرگز
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:17
مــــاه را بیشــــتر از همه دوست می داشتی و حالا ماه هر شب تـــو را به یاد مـــن می آورد می خواهم فراموشت کنم اما این مــــاه با هیچ دســـتمالی از پنجــــره پــاک نمی شـــود... . "تقدیم به آنکه زود سفر کرد... ."
-
کاش
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:12
کاش باورت نشود... چقدر دوستت دارم... تا تمام عمر ... آن را به تو ثابت کنم...!
-
تشنه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:12
تشنه که می شوی ، چه زیبا می شود آب ! ... زیبای من ! ... تشنه ام !!
-
تفسیر
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:11
رفتار عاشقـــــانه ی زن را بایــد از دلتنگـــــــــــــــیش فهمید از شـــوقُ بی تابیـــــش برای دیدار از حس کودکانــــه اش برای آغــــــــوش! از خجالتش برای بوســــه گرفتن! زن بــــــی دلیل بهانه نمیگیرد شاید بهانه ی نداشتن دستانِ گرمـــی را دارد که دستانش را بگیرد ...!
-
دستانم می لرزد
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:11
دستانم شاید، امّـا دلم نمی رود به نوشتن این کلمات به هم دوخته شده کجا احساسات من کجا...؟ ایـن بــار نخـوانده بفهـــم مــرا!
-
نترس
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:10
هر روز… این عشق یکطرفه را طی میکنم… یکبار هم تو گامی بدین سو بردار… نترس…! جریمه اش با من!
-
معجزه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:09
خداوندا از تو معجزه ای میخواهم معجزه ای بزرگ در حد خدا بودنت توخود بهتر میدانی معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند نا امید نیستم فقط دلتنگم... .
-
... .
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:08
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نامردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تراز یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی می کنند اما وقتی...
-
زندانی
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:07
آرزو کردم تا آزاد باشم اما در حصار آرزوها حبس شدم!
-
من
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:07
تمــــام غصـه هـــا را مـی خـورم بـــه سـلامتـی داشتـن تــــــــــو....
-
بیا
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:05
بیا... فصلی تازه باشیم برای هم پاییز را زندگی کنیم آسمانی باشیم... بیا باران باشیم و بباریم برای هم من بغض میکنم تو نه! من خودم جای هردویمان میبارم... .
-
نمایش
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:04
حرفهایم را تعبیر میکنی، سکوتم را تفسیر… دیروزم را فراموش، فردایم را پیشگویی… به نبودنم مشکوکی، در بودنم مردد… از هیچ گلایه میسازی و از همه چیز بهانه… من کجای این نمایشم؟
-
خدایا
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:02
خدایا! خورشید را به من قرض میدهی ؟ از تو که پنهان نیست سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است...
-
رسم زمونه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:01
همـــیشه دقیـــقآ بـ ـآ یه دنــیآ بغض بــــآ یه دنیــآ حـــرف بــــآ یـ ـه عـآلمه اشکـــ بـ ـآید بگـی خـُب دیگــــه خـ ـدافظ!!
-
همیشه
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:01
صحبت از " دیروز و امروز و فردا " نیست صحبت از توست ... و تو یعنی "همیشه "
-
آرزو
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 10:00
سالهــــــــــا دویده ام با قلبـــــــــی معلق و پایـــی در هــــوا دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده ست دلم... . . . دلــــــــــم رسیدن می خواهــــــد!
-
لیاقت
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:59
خــود را نرنجــان ... آنکـه بودنـت را قدر ندانست ! لایق حضــور در فکـرت هم نیست ... !!!
-
چه کسی باور می کند
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:59
مـن بـه خـود می گـویـم: چـه کـسی بـاور کـرد جـنگــل ِ جـان مــرا آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟
-
یادآوری
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 09:58
یکی باید بازگردد به سال ها و لیلی را بیدار کند! نه برای مجنون ، بخاطر لیلی ها... .