نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

صبح روز چهلم

های؛


برای دلت می نویسم خواستی بشنو نخواستی ...


های؛


برای دو چشم قهوه ایت که از پس حُرم حرارت این فنجان قهوه زل می زند به بیچارگیم


های؛


برای تو؛


برای تو می نویسم


چراکه تو صدای مرا می شنوی، صدایی که روزهاست به پیشانیش مهر فاصله


خورده به گمان تو


های؛


سرت را برگردان؛


اینجا ایستاده ام.


سایه خمیده ام روی دیوار سیاه ته کوچه خاطره شده


از بس که چشمان بی فروغم  قدمهایت


را به شماره نشست و نفس هایم تنگ شد  به دنبال غزال نگاهت


های؛


سرت را برگردان ته این کوچه بن بست نفسم می گیرد


های؛


با توام دستهایت را


از نوشداروی لبت بردار درد این فراق می کشدم آخر؛


راضی مباش به مرگم


های؛


قول بده معجزه نکند نیل دیده ات. پیمبر درونم موسی نیست شیث است


های؛


چهل روز عاشقی را به چهل سال فروختم. تو خوب خریدی یا من کم فروختم


های؛


بگذار آیه الکرسی آخر را از قرآن نازل شده آسمان دلم بخوانم.


آرام باش که بی من هم روزها خواهد گذشت برای تو.


ولی بی تو چه شبهای سختی انتظارم را می کشد


و


چه روزهای سخت تری در پیش است.


یا ایها المعشقوق؛


اتقو به نگاهی که دل بی قرار دیگری را بلرزاند.


یا ایها المعشوق؛


اصبرو به مرگ عاشقی که ننشسته


به مکتب زلفت به باد کرشمه هایت این سو و آن سوست.


یا ایها المعشوق  به زکات؛


زکات عشق می خواهم.


به گدایی نگاهی فرسنگ ها راه آمده ام.


به کدام جرم می رانیم تو که در مکتب کریمانی.


دل شکستن سائل مستاسل در مرامنامه تو نیست.


های ... های؛


فقط سرت را برگردان عزیز دلم


بیشتر نمی خواهم


این جسم بیمار میهمان خاک سرد دنیاست.


در بهشت آغوشت جایی ندارد.


فقط بگو های!


شاید حرارت کامت سردی این سرما را از جانش دور کند


های دلم دلم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد