نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

آخرین لحظه دیدار



در آخرین لحظه دیدار، به چشمانت نگاه کردم


و گفتم بدان، آسمان قلبم با تو یا بی تو بهاریست...


همان لبخندی که توان را از من می ربود،


بر لبانت زینت بست...


و به آرامی از من فاصله گرفتی، بی هیچ کلامی.


 من خاموش به تو نگاه می کردم و در دل با خود می گفتم :


ای کاش این قامت نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید


که آسمان بهاری، یعنی ابر باران و رعد وبرق و طوفان ناگهانی


و


این جمله ، جمله ای بود بدتر از هر خواهش برای ماندن و تمنایی بود برای با او بودن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد