یکی از آرزوهای من این شده تا بشینم با یکی درد دل کنم و به حرفام گوش کنه و بگه حق با تویه
هر وقت رفتم پیش کسی نشستم درد دل کردم
تو چشمام زل زد گفت چشمت کور ، کور هم بشی از این غلطا نکنی
از بس احمقی دیگه
حالا تنها دلخوشی من اینه که هوا ابری بشه
برم رو حیاط و با آسمون درد دل کنم
و بعد یهو بارون بگیره و منم از خوشحالی بال در بیارم
که یه نفر پیدا شده باهاش درد دل کردم و اون هم یه دل سیر برام اشک ریخته
تنهایی یعنی این
بی کسی یعنی این
بی سنگ صبور یعنی این
به چه دلخوش باشم ؟