چگونه رفتی؟
چگونه توانستی مرا در دنیایی غریب تنها بگذاری و بروی؟
چگونه توانستی قلب عاشقم را در میان سیاهی ای که همه جای دنیا را پر کرده جای زیبایی هارا گرفته تنها بگذاری و بروی؟
مگر چشمان بارانی ام را ندیدی؟
مگر احساسم را درک نکردی؟
یا صدای شکسته شدن قلبم را نشنیدی؟
مگر دستان سردم را لمس نکردی؟
پس ـ پس چرا رفتی؟
اما می دانم که مرا دیدی و رفتی.
حال زارم را دیدی حال زارم را دیدی و اعتنایی نکردی.
اما این عذابم می دهد که تو اشکهای بی پایانم را دیدی و رفتی... .