کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت میافتاد
به سرا پای تو لب میسودم
کاش چون نای شبان میخواندم
به نوای دل دیوانهٔ تو
خفته بر هودَج موّاج نسیم
میگذشتم ز در خانهٔ تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره میتابیدم
از پس پردهٔ لرزان حریر
رنگ چشمان تو را میدیدم