آه میبینی...!
تنهایی به سرم زده...
هنوز صندلی کنار پنجره ات را بر نداشته ام...!
حس غریبی به من میگوید که هنوز میایی...
مینشینی اینجا...
و به آسمان خیره میشوی...
آنروزها تو به اسمان خیره میشدی و من به تو...
همان موقع فهمیدم که به زمین طعلق نداری...
به خودم امدم که دیدم آسمانی شدی...
فرشته من...!