چرا برای تو این حرف ساده روشن نیست
پر است این چمدان از تو چیزی از من نیست
سفر همیشه به نام تو می شود آغاز
که بی حضور تو تکلیف جاده روشن نیست
چگونه نشکنم ای عشق ! ای عذاب بلیغ !
دل است این که به من داده اند آهن نیست
فریب وسوسه خوردن گناه آدم بود
گناه اول آدم که سیب خوردن نیست
نگاه کن ! همه چیز از نگاه من پیداست
چرا برای تو این حرف ساده روشن نیست؟؟... .
و من از پنجره بیداری
کوچه یاد تو را می نگرم ، می پویم
و چنان آرامم
که کسی فکر نکرد
زیر خاکستر آرامش من
چه هیاهویی هست ...
عاشقی هم دردی است !
و من از لحظه دیدار تو می دانستم
که به این درد
شبی
خواهم مرد ... .