نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد
نــــسیــــم بـــهــار

نــــسیــــم بـــهــار

اینجا زمین است حوا بودن تاوان سنگینی دارد

کــــــم آورده ام


رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید


من روزی در این دنیا بودم.


خدایا


می شود استعـــــفا دهم؟!


کم آورده ام ...!


دلم


دلــم یــک دوســتـــ مــیـخـواهـــد


کــه خـیــلـی مـهــربــان باشــد


دلــش انــدازه دریــا ،


بـه قــدر آسـمـان باشــد


نـجـابـت خـانـه اش باشــد ،


صــفـا ســرمــایــه اش باشــد


و در شـهــر وجـود او مـحـبـت رایـگـان باشـد

گــــــاهی باید نرفت

هر از گاهی توقف در ایستگاه بین راه،


فرصت خوبیست برای دیدن مسیر طی شده


و نگریستن به راهی که پیش روست .


گاهی برای رسیدن باید نرفت...


باید می دانستم

باید می دانستم


سرانجام


تو را


از اینجا خواهد برد


این جاده


که زیر پای تو نشسته بود


میروم

آرآمْ مــ ــــیـــــــ ـــــ ــــــرَوَمــْــ ...


آنـْچـِـنـآنْ آرآمْ کـهِ نَـدآنـی کـِیْ رَفْـتهِ اَمْ!



اَمـآ وَقْتـی جـآیِ خـآلیِ مـَـرآ بــِبـیـنی



آنْچـِـنــآنْ سَخْــتْ رَفْـــتـــِه اَمْ کـــِه



تَمآمِ عُمْرْ زَمآنِ رَفْتَنَمْ رآ فَرآموشْ نَکُنی...!


خـــبر از من داری... .

خبر از من داری؟…

خبر از دلتنگی های من چطور؟


و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…


خبرش رسیده که مرده اند؟


هیچ سراغ دلم را میگیری؟


کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟


مچاله ام از دلتنگی؟


آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم


وجدانت راحت… خبرهای من به تو نمی رسد… .


دوست داشتــــــــــــن

* °♥✰˚* ˚. ★ *˛˚♥♥* ✰。˚ ˚ღ。* ˛˚ ♥♥ 。✰˚* ˚ ★ღ ˚ 。✰ •



گاهــی کسـی رو دوســت داری ، نمی فهمـــــــــــد...


گاهــی کسـی تو را دوست دارد ، نمی فهمـــــــــی...


گاهی هر دو همدیگر را دوست دارید ، نمی فهمنــــــــد!!!




* °♥✰˚* ˚. ★ *˛˚♥♥* ✰。˚ ˚ღ。* ˛˚ ♥♥ 。✰˚* ˚ ★ღ ˚ 。✰ •
ღ❤ღ ღ❤ღ ღ❤ღ ღ❤ღ ღ❤ღ ღ❤ღ ღ❤ღ
┊  ┊  ┊  ★
┊  ┊  ☆
┊  ★



من دختــــــــــــــرم

شـــیطان نـــــیستم

فــرشتـه نــــــیستم


خــــــــــدا هم نـــــیستم


یکــــــــــ دختــــــــــرم ...!


یک دختر آن هم از نوع ســاده اش


که آدمهای ساده را دوســـــــــت دارم

پــــــــــروردگارا

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند

با من


با دلم


با احساسم کردند


  و مرا در دور دست خودم رها کردند


پروردگارا به من بیاموز


آهی نکشم


برای کسانیکه دلم را شکستند

خدای من

من خدایی دارم که در این نزدیکی ست...

مهربان


خوب

...

قشنگ


چهره اش نورانی ست...


گاهگاهی سخنی میگوید با دل کوچک من...


ساده تر از سخن ساده من...


او مرا میفهمد.او مرا میخواند...


نام او ذکر من است در غم و در شادی


چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان میخندم که خدا یار من است ،


که خدا یاد من است....


او خدایی ست که مرا میخواهد....!